تاریکی و روشنایی عالم برزخ، بستگی به اعمال و اخلاق و اعتقادات انتخابی ما در این عالم دارد. چه نوع اخلاقی داشته باشیم و چه نوع رفتاری داشته باشیم تعیین کننده وسعت و ضیق عالم برزخ است.

آن چیز که برزخ را تاریک می‌کند گناه است، آنچه که حجاب بین عبد و رب است گناه است. در روایات وارد شده که سوال کردند آیا خداوند قابل رؤیت است؟ حضرت فرمود: بله!  گفتند: پس چرا ما نمی‌بینیم؟ فرمود: چون گناه می‌کنید.
گناه، انسان را تاریک می‌کند، در فضای تاریک که چیزی قابل رؤیت نیست. تاریکی از ناحیه ذات اقدس اله نیست، تاریکی از ناحیه ماست. گناه، حجاب غلیظی است که بر روی چشمِ جان ما افکنده می‌شود. اگر ما چشمِ جان را باز کنیم او را می‌بینیم. اگر چشم جان را باز کنیم جان جانان را خواهیم دید.
چشمِ جان باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی است آن بینی
خداوند، قابل رؤیت است البّته نه که به چشم سَر دیده شود بلکه با چشم سِرّ دیده می‌شود، نه با بصر بلکه با بصیرت مشاهده می‌شود. چرا ما با باطن خود، او را نمی‌بینیم؟ فرمود: چون گناه می‌کنید. گناه، انسان را تاریک می‌کند. گناه، انسان را آلوده می‌کند، گناه، انسان را محجوب می‌کند.
مرگ به معنای سرد شدن بدن نیست. سرد شدن بدن، مرگ طبّی است، مرگ به معنای ارتحال است، مرگ به معنای مسافرت است، مرگ به معنای کوچ کردن از یک نشئه به نشئه دیگر است، رفتن از مرحله‌ و مقطعی از زندگی و هستی به مقطعی دیگر است.
این مسافرت، کار آسانی نیست. اگر انسان، به ابزار مجهّز نباشد اگر به لوازمی که این مرگ را باید آسان کند، مجهز نباشد مرگش بسیار سخت خواهد بود.
برای انسان مجهَّز، مرگ بسیار شیرین است. «الموت ریحانه» برای انسانِ روشن، مرگ، بسیار زیبا و دلنشین است. هیچ لذتی بالاتر از لذت مرگ برای مومن نیست. کما اینکه هیچ عذابی بدتر از عذاب مرگ برای انسان تاریک و کافر نیست.
کفر، تاریکی می‌آورد، گناه تاریکی می‌آورد و این تاریکی‌هاست که سخت است وگرنه مرگ ذاتاً یک چیز بدی نیست. مرگ در واقع، آیینه‌ای است که در مقابل خود ما قرار گرفته؛ اگر زشتیم آیینه، آن زشتی را نشان می‌دهد و اگر زیباییم آیینه، آن زیبایی را نشان می‌دهد.
مرگ انعکاسی است از انتخاب‌هایی که در طول زندگی دنیا داشته ایم، مرگ نشان می‌دهد ما چه کاری در دنیا کردیم و چه هستیم. لذا برای گروهی، مرگ بسیار لذّت بخش است و برای گروهی بسیار سخت و دردناک.
خداوند در قرآن کریم، سوره انفال آیه 50 فرمود: وَ لَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفىَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ  الْمَلَئكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيق‏ (و اگر ببينى كافران را هنگامى كه فرشتگان (مرگ)، جانشان را مى‏گيرند و بر صورت و پشت آنها مى‏زنند و (مى‏گويند:) بچشيد عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهى خورد))
این اشاره به دو دسته از ملائکه است؛ ملائکه دنیا، هنگام مرگ، این انسانِ کافرِ تاریک را که به برزخ می‌رود می‌زنند که ای بیچاره! نتیجه یک عمر زندگی‌ات این بود. این تاریکی، این انحراف در شخصیت و هویت و موجودیت تو! آفریده شده بودی برای این نوع انتخاب؟ و ملائکه عالم برزخ که به استقبال این انسان می‌آیند و می‌خواهند جان او را بگیرند، چهره بد منظرِ این انسان را می‌بینند و محکم بر صورت او می‌زنند. يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ.
مرگ در واقع، آیینه رفتار ماست. مرگ در واقع، آیینه اخلاق ماست. مرگ در واقع، آیینه اعتقادات ماست. آیینه‌ای است که روشنی و تاریکی ما را نشان می‌دهد.
در حقیقت تجلّی ای که جناب عزرائیل (سلام الله علیه) در ارتباط با مسئله مرگ دارد همان انعکاس ملکوت رفتار ماست؛ اگر رفتار ما، اخلاق ما، کردار ما، اعتقادات ما، زیبا باشد ملکوتی که تمثل پیدا می‌کند برای گرفتن جان ما، بسیار زیبا و عالی خواهد بود کما اینکه در روایات این چنین است که حضرت عزرائیل (سلام الله علیه ) برای قبض روح مومن در یک جلوه و قیافه بسیار دلنشین و لذّت بخش، تجلّی و تمثل می‌کند کما اینکه برای انسانِ تاریک و کافر در جلوه‌ای متناسب با ملکوت کفر، الحاد، شک و انکاری که داشته و بسیار وحشتناک، تمثل پیدا می‌کند.
پس مرگ به خودی خود، چیز مشکلی نیست و بستگی به اعمال ما انسانها دارد. از این رو بکوشیم و در اعتقادات و اعمال، خود را بسازیم.