اما بی‌اعتنایی به عقل و استدلال، انصافا اینطور نیست. ببینید جناب مولوی هم که فرمودید:
پای استــدلالیــان چــوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود

این استدلال که به جنگ استدلال نمی‌رود. یعنی مولوی این اندازه فهم و شعور نداشته که همین حرف من یک قیاس شکل اول منطقی است؟ پای استدلالیان چوبین بود، می‌شود صغری، پای چوبین سخت بی‌تمکین بود این کبری. یعنی مولوی خودش نمی‌داند که این قیاس شکل اول منطق است؟ استدلال است؟
پس یک مقدار باید اعتماد سازی کنیم. قبول کنیم که اینها هم اگر بیشتر از ما نمی‌فهمیدند کمتر از ما هم نمی‌فهمیدند و این را عزیزان دقت کنید. 
مطلبی را شیخنا الاستاد علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) می‌فرمودند که من در وقتی که منظومه، فلسفه و عرفان تدریس می‌کردم، نتوانستم بین زبان دین و عرفان جمع کنم و بین آنها تعارض و تناقض می‌دیدم. با خودم گفتم: حالا که ما با اندیشه‌های اینها آشنا شدیم، حالا دست از این مسائل برمی‌داریم و به بحث طلبگی خاص خودمان بپردازیم. می‌فرمود این فکر داشت شکل می‌گرفت تا اینکه نشستم با خودم فکر کردم ـ ببینید تواضع چقدر خوب است ـ با خودم گفتم تو بهتر می‌فهمی یا بو علی سینا. 
ببینید در عین اینکه انسان باید شجاعت داشته باشد در مقابل بوعلی سینا هم بایستد و به خودش این اجازه را بدهد، اما معذلک از آن طرف هم باید قبول کند که بوعلی سینا ـ هم کمتر از من نمی‌فهمید. ـ تو بهتر می‌فهمی یا بوعلی سینا. تو بهتر می‌فهمی یا فارابی. این همان تواضع علمی است که باید داشته باشیم. 
اگر قرار باشد اینگونه فکر کنیم که حضرت امام(ره) و علامه حسن زاده و سید حیدر و امثال این بزرگان اینگونه فرمودند و چون بشر هستند و ممکن است اشتباه کنند پس حرفشان را نپذیریم. آن وقت این اشکال پیش می‌آید که شما هم بشرید و ممکن است همین تزتان اشتباه باشد، چطور همه اینها بشر هستند ممکن است اشتباه کنند، اما این احتمال اشتباه را شما در حق خودتان نمی‌دهید. 
بنابراین ایشان فرمود بعد از اینکه من اینها را گفتم، آنها بهتر می‌فهمند. من خیلی هنر کنم کتابهای اینها را بتوانم بفهمم، بنابراین از خدا تقاضا کردم پروردگار اول ما را به این مسائل روشن کن. فرمود دعایی که کردم در حق ما مستجاب شد، بعد دیدیدم بین قرآن و برهان و دین هیچگونه جدایی وجود ندارد. 
حالا می‌خواهم عرض کنم. من نمی‌خواهم بگویم جلوی علم باید ایستاد. نه از علم باید ترسید و جلوی عالم باید ترسید. لذا باید تواضع علمی هم داشت. 
این مقدار احتمال خطایی که به دیگران می‌دهیم را در حق خودمان هم بدهیم، نه اینکه یک سوی قضیه را ببینیم و حرف بزنیم و از صدر تا ذیل به دیگران  بگوییم خطا کردند. 
بنابراین شما حداقل قواعد التوحید و تمهید القواعد را مطالعه کردید، دیدید آنجایی که شبهه بی‌اعتنایی به عقل و مدرکات عقلی و امثال ذلک مطرح می‌شود و آنجایی که مسئله دریافتهای عقلی و حواس ظاهری را هیچ چیز به حساب نمی‌اورد، برای آن ارزش قائل نیستید؟ 
کدام عارف، با عقل درگیر شد. اگر دیدید در یک جا عارفی عقل را زیر سوال می‌برد باید مقام سخن را پیدا کرد. 
یک بحث در مباحث فقهی ما وجود دارد و آن این است که فهم روایات ، آگاهی‌های تاریخی لازم دارد، یعنی آدم باید بداند تاریخ صدور روایت کی بوده است و در چه جوی گفته شده است. این مسئله خیلی به فهم فقهی و فهم تاریخی روایت کمک می‌کند. 
فهم این حرف عرفا هم به شناخت موقعیتهای تاریخی نیاز دارد. در فرصتها و جبهه‌هایی که مشخص شده، بعضی آمدند می‌گویند غیر از استدلال عقلی ما به هیچ منبع شناختی تکیه نمی‌زنیم و همه چیز باید برهانی باشد و آن هم چه برهانهایی که بعدا گرفتار جدل و امثال اینها شدند و یک حرفهای سطحی را مطرح کردند، عرفا با این فکر که ما باید به مدرکات عقلی صرف تکیه کنیم، مخالفت کردند. اگر دیدید با علت و معلول می‌جنگند باید ببینید فضای حاکم بر اندیشه آن زمان چه بوده است و اینها با چه کسانی دارند می‌جنگند.