کسی از استاد مهندسی (قدس سره) پرسید چرا عرفا قائل به اباحه تکلیفند؟ و می‌گویند گاهی تکلیف از انسان برداشته می‌شود؟

اگر یک مسائلی (در عرفان) وجود دارد، اولا درست بفهمیم، نه هرچه را نفهمیدیم بگوییم غلط است و کنار بگذاریم.

این (بحث اباحه تکلیف) بحثی است در عرفان که من نمی‌خواهم مفصل وارد آن شوم چون فرصت زیادی را می‌طلبد، آیا اباحه تکلیف کسانی که از نماز شب‌شان دست برنمی‌داشتند؟

باید ببینیم که در آن فضایی که من می‌خواهم این نسبت را بدهم و اشکال کنم اصلا جا  دارد یا نه؟ در آن فضا، کسی که نماز شبش را ترک نمی‌کند و به مسائل مباح و حلال و حرام الهی توجه دارد، اگر بیاییم بگوییم که این به کل معتقد است که تکلیف ساقط شده است، صحیح نیست. نکند یک احتمال دیگری در سخنش باشد، نکند منظور از این اباحه تکلیف چیز دیگری بوده باشد؟

بنده هم اینها را دیدم، نکند جور دیگری، زبان دیگری مقصودش باشد. نکند بحث تکلیف را می‌خواهد بگوید، می‌خواهد حداقل به عنوان یک احتمال فقط تلنگر ایجاد کند.

شاید از نگاه خاص خودش می‌خواهد بگوید نماز را باید فراتر از حوزه تکلیف خواند! یا روزه را فراتر از حوزه تکلیف باید گرفت. تکلیف مال کسی است که به کلفت افتاده است. آن کسی که در مراحل اولیه است، به سختی دارد اینها را انجام می‌دهد. اما به حوزه‌ای از فهم و درک شهود رسیده که با عشق این مسائل را انجام می‌دهد، کدام عارفی دست از نماز و روزه و حج برداشت و گفت که من دیگر به مقصد و مقصود رسیدم.

در عین اینکه به آن نکات بالای شهودات عرفانی شان حرف می‌زنند. چه بسا تا چه معراجهایی از خودشان بحث می‌کردند معذلک دست از نماز برنمی‌داشتند. ببینید هر چند آدم به حسب ظاهر می‌خواهد اینها را نسبت بدهد، اما نکند مقصود چیز دیگری است.